جدول جو
جدول جو

معنی بنی طرف - جستجوی لغت در جدول جو

بنی طرف
(بَ طُ رُ)
قبیله ای از قبایل عرب خوزستان. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 92). از عشایر عرب خوزستان، مشتمل بر 2500 خانوار است که در بخش بستان از شهردشت زندگی میکنند. ناحیۀ دشت میشان تا تیرماه 1314 هجری شمسی بنام این طایفه بنی طرف خوانده شد و در آن تاریخ فرهنگستان ایران نام دشت میشان بر آن نهاد. (دایره المعارف فارسی). رجوع به فرهنگ فارسی معین و دشت میشان شود
لغت نامه دهخدا
بنی طرف
دشت میشان از جای ها
تصویری از بنی طرف
تصویر بنی طرف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی طرفی
تصویر بی طرفی
بی طرف بودن، در علوم سیاسی دخالت نکردن یک دولت مستقل در کشمکش های دولت های متخاصم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
آنکه از دیگری جانب داری نکند، در علوم سیاسی دولتی که در کشمکش های سیاسی و جنگ ها جانب دولت دیگر را نگیرد
فرهنگ فارسی عمید
(طَ رَ)
مرکّب از: بی + طرف، آنکه بی طرفی بخود گرفته است. (یادداشت مؤلف)، آنکه جانبداری نکند. کسی که تعصب ندارد.
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
کسی که جانبداری از کسی نکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از این طرف
تصویر این طرف
این جانب این سو. یا این طرف آن طرف. اینجا و آنجا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی طرفی
تصویر بی طرفی
کرانجیگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
((طَ رَ))
کسی که تعصب ندارد، دولتی که در سیاست های جهانی داخل دسته بندی ها نشود و جانب بعضی دولت ها را نگیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
بی سویه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی طرفی
تصویر بی طرفی
بی سویگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
غير متحيّزٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بی طرفی
تصویر بی طرفی
Evenhandedness, Impartiality, Neutrality
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
Evenhanded, Impartial, Impersonal, Neutral, Unbiased
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
impartial, impersonnel, neutre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
imparziale, impersonale, neutro
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
পক্ষপাতহীন , নিরপেক্ষ , নিরাকার , নিরপেক্ষ , পক্ষপাতহীন
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
беспристрастный , безличный , нейтральный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
unparteiisch, unpersönlich, neutral
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
безсторонній , неупереджений , безособовий , нейтральний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
bezstronny, bezosobowy, neutralny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
公正的 , 非个人的 , 中立的
دیکشنری فارسی به چینی
بی طرف، بی طرفانه
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
غیر جانبدار , بی طرف , غیر ذاتی , غیرجانبدار , غیر جانبدار
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
isiyo na upendeleo, asiye na upande, isiyohusiana na mtu, neutral, isiyopendelea
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
imparcial, impersonal, neutral
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
tarafsız, kişisel olmayan
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
공정한 , 비인격적인 , 중립적인 , 편향되지 않은
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
公正な , 公平な , 非人格的 , 中立の , 偏らない
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
הוגן , הֲגוּנִי , לא אישי , נוֹטֵרָלִי , בלתי משוחד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
निष्पक्ष , निष्पक्ष , निराकार , तटस्थ , निष्पक्ष
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
tidak memihak, impersonal, netral
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
imparcial, impessoal, neutro
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
onpartijdig, onpersoonlijk, neutraal
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
ยุติธรรม , เป็นกลาง , ไม่มีบุคลิก , เป็นกลาง , ไร้ความลำเอียง
دیکشنری فارسی به تایلندی